کد مطلب:8465 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:461

آموزه هاي زندگاني حضرت زهرا(س) (03)
مقاله
گفتار نخست خود را با ايـن سخـن آغاز كرديـم كه همه ما با شروع رشد خويـش به دنبال ((نمونه)) و ((الگو)) هستيـم تا در گفتار و رفتار او پاسخي براي ((چگونه زيستـن)) به دست آوريـم. و دشمنان كه به اين نياز فطري پـي برده اند و چنيـن ويژگـي را در جـوانان بيـش از ديگران مي يابند, با شيـوه هاي پرجاذبه برآنند با گشـودن بيـراهه هايـي زيبا و فـريبا, دل و ديـده ما را به سـوي ارزشهاي مورد نظر خـود سـوق داده و با ايـن راهزني ناپيدا, فكر و فرهنگ همگان را تغييـر داده, باورهاي پاك و بينشهاي روشـن را واژگـون نمايند. تنها گام مـوفقيت در پيروزي بر نقشه هاي شـوم استكبار ـ كه نشان از خردورزي و هوشمندي ما دارد ـ بينـش و بصيرت نسبت به معارف ناب ديني و در پي آن, آشنايي با شخصيت الگـوهاي بي همتا و درسآموزي از زندگاني آنان خـواهد بـود; شيوه اي كه در آمـوزه هاي فكري و فرهنگـي اسلام با عبارت ((اسـوه حسنه)) بدان پرداخته شده است. ((صفـات همسـران در خـانـواده فـاطمه زهـرا(س) و اميــــر مـومنان(ع))) اوليـن نـوشتار از درسآمـوزي ما از زنـدگانـي دخت آفتاب, حضـرت زهـرا(س) است كه افزون بـر آشنايـي بيشتـر بـا آن پاك بانو ـ به عنوان الگـويي شايسته و تمام عيار در امروز جامعه ما ـ به اهميت خانه و خانـواده, تإثير گرانسنگ همسران در رشـد و شكـوفايي فرزندان و سرانجام پـويايـي و بالنـدگـي اجتماع پـي مي بريـم. بخـش آغازين ايـن مجمـوعه را به صفاتـي ارزنده در وجود زهراي مرضيه(س) همچون بصيرت و بينـش نسبت به زندگي, شناخت همسر و آشنايي با ابعاد روحـي ـ روانـي او, همدلـي و همراهي با همسر و احترام به شخصيت همسر اختصاص داديـم, اينك ادامه بحث را پي مي گيريم:



5 ـ آراستگـي ظاهـري و استفـاده از عطـر و آرايـش در خـانه



خداوند مهربان زيبايي و خـودآرايي را دوست دارد(1) و از كسانـي كه بـوي آزاردهنـده اي دارنـد, بيزار است.(2) بنيان اسلام را بـر طـراوت, پـاكيزگـي و دوري از ژوليـدگـي و كثيفــي نهاده و تنها انسانهاي پاكيزه را به فردوس بريـن; بهشت مـي برد.(3) و از آنجا كه در سلسله دستـورات خـود در قـرآن, احساسات و عواطف مـردم در نظر گرفته شده و سخنان خـود را بر پايه سرشت انسانها بيان كرده است, از ايـن رو, زيبـاپسنـدي, آراسته گـري, علاقه به عطـر و ماده بـويا در اعماق وجـود آدمي نهفته است اما با آموزه هايي ارزشمند از افراط و تفريط در اين باره جلـوگيري مـي كند. بـديـن خاطر در پاره اي موارد نوعي امر و دستـور محكـم براي روي بردن به زينت و آراستگي مي كند و مي فرمايد:



((بايد براي بـرادر مسلمان, خـود را زينت دهيـد و آراسته كنيـد ...))(4) و در بـرخـي سخنان واژه ((دوست داشتـن)) به كار بـرده شده كه:



((خداوند دوست دارد هنگامي كه بنده مومنـش به طرف برادر ايماني خـود مـي رود, آراسته و زيبـا بـاشـد))(5)



اما آنگاه كه به كانون مقدسـي همچـون ((خانـواده)) مـي رسد و در بـاره همسـران ـ كه طـراوت بخـش و نشاطآفـريـن خانه و ساكنان آن هستند ـ سخـن مـي گـويد با نگاهـي ژرف تر و سخنانـي شفاف تر, زن و شـوهر را به آراستگي ظاهري, بهره گيري از آرايـش و عطر در چنيـن محيط ارزشمندي تـوصيه مي كند. رسـول خـدا(ص) به مردان مـي فرمايد:



((لباسهاي خـود را پاكيزه كنيـد و مـوهاي خـود را كـم نماييـد, مسـواك بزنيـد و آراسته و پاكيزه باشيـد كه بنـي اسـرائيل چنيـن نكردند و زنانشان زناكار شـدنـد.([ (6شما مردان] ناخنهاي خـود را از بيخ بگيريد(7).))



سپـس رو به زنان كرده مي فرمايد: ((قدري از ناخنهاي خود را باقي بگذاريد كه بر زينت شما مـي افزايد[ .البته اگر تنها براي شـوهر نمايان باشد])) سپس فرمودند: ((بوي خوش زنان چيزي است كه رنگـش آشكار و بويش نهان باشـد و بوي خـوش مـردان چيزي است كه بـويـش آشكار و رنگـش نهان باشد(8). هر زني كه خود را براي غير شوهرش, خوشبـو كند, هيچ نمازي از او پذيرفته نخـواهد شـد تا آنكه همان گـونه كه نسبت به جنابت غسل مي كند, نسبت به ايـن بـوي خـوش نيز غسل كند(9).)) آري, حفظ اعتدال در خـودآرايي و دوري از هر گونه افراط و تفريط زن و شـوهر در استفاده از بـوي خـوش و آراستگـي, زمينه ساز پاكدامنـي, دلدادگـي, عشق و صفا و صميميت هر چه بيشتر همسـر گشته و هـر يك را از نگـاه نادرست به ديگـران و گنـاهـان فراوان ايمني مي بخشد.



از ايـن رو چـون يكـي از اصحاب امام رضا(ع) ـ يا امام كاظم(ع) ـ حضرت را با مـوهاي رنگ كرده[ و چهره اي آراسته] ديد, گفت: فـدايت شوم خضاب كرده ايد؟ امام فرمود:



آري, زيرا آراستـن خـود از جمله چيزهايـي است كه مـوجب افزايـش پاكدامني زنان مي شـود و زنان, عفت و پاكدامني را بديـن علت رها كردند كه شـوهرانشان آراستـن خود را ترك نمـودند. آيا تـو خـوش داري همسرت را به شكلي كه او تـو را در حال ژوليدگي و نامرتبـي سر و وضع مي بيند, ببيني؟



صحابـي امام مي گـويد: نه. و حضرت ادامه مـي دهند كه: پـس, ايـن, همان است, نظافت و استعمال بـوي خـوش و اصلاح سـر و ... از اخلاق انبياي الهي است(10).



اهميت دوچندان ايـن صفت پسنـديـده براي همسران ـ بـويژه زنان ـ چنان است كه دستـور داده شده كه زن[ در رسيدن به وضع ظاهري خود به خاطـر همسـرش] سزاوار نيست به خـود نرسـد گرچه گردنبنـدي در گـردن بيـاويزد و يـا دستـش را مختصـر حنـايـي بگذارد هـر چنـد سالخـورده باشد(11) ... زن هرگـونه آرايـش و زينتـي براي شـوهر كنـد, جـايز است و مـانعي نـدارد(12).



فاطمه زهرا(س) كه به خـوبـي از آمـوزه هاي آسمانـي اسلام در باره استفاده بجـا, شايسته و لازم از آراستگـي ظاهـري و بهره منـدي از بوي خـوش و آرايـش آگاه بـود, تنـدروي در ايـن ويژگـي را كه در جلـوه هاي افـراط در رسيـدگـي به خـويـش, غفلت از عمر گرانبار و نپرداختـن به گـوهر انسانيت, پـديدار مي شـد, ناپسنـد مـي شمرد و تنگ نظري, جمـود فكري و يكسـونگري به تعاليـم آييـن اسلام را نيز مردود مي دانست.



همان گـونه كه با چشمان خـود ديـد كه چـون سه زن از زنان اصحاب پدر عزيزش, خدمت حضرت آمده و از شيـوه شـوهران خـود در دوري از خوردن گوشت, اجتناب از بـوي خـوش و جدايي از همسر شكايت كردند, رسـول خـدا(ص) بيدرنگ و در حالـي كه به علامت خشـم ردايـش را بر زميـن مـي كشيـد از خانه به مسجـد رفته, بر منبـر نشسته و فرياد برآورد:



((چه مي شـود, گروهي از ياران مرا كه ترك گوشت و بـوي خـوش و زن كـرده انـد؟! همانا مـن خود, هم گـوشت مـي خوردم و هـم بـوي خـوش استعمال مي كنم و هم از زنان بهره مي گيرم; هر كس از روش مـن روي گـردانـد, از مـن نيست.(13))) و همچنيـن آگاهـي داشت كه دستـور كـوتاه كردن لباس به خاطر نظافت و دوري از آلـودگـي, در اوليـن آيـات نـازل شـده بـر رسـول اكـرم(ص) بيـان شـده است كه:



و ثيابك فطهر(14) (جامه هاي خويـش را پاكيزه گردان); از ايـن رو, هماره خود را با عطري, خـوشبـو مـي ساخت تا زمينه نشاط و طـراوت همسر خود را در منزل فراهـم سازد(15). او ايـن شيوه پسنديده را از پدر خـويـش آموخت زيرا رسول الله(ص) چندي قبل از عروسي فاطمه و علـي ـ عليهماالسلام ـ عمـار يـاسـر را به بـازار فـرستاد تـا عطرهايـي خـوشبـو خـريـداري كرده تا همراه جهيزيه زهرا به خانه شوهر بفرستد.



چـون عمار, عطر خوبي خريداري كرد, به سوي منزل پيامبر روانه شد و آن را به دخت عزيز رسـول الله داد. فـاطمه رو به او نمـــود و فرمـود: يا ابا اليقظان ما هذا الطيب؟ اي عمار! ايـن عطر چيست؟



عمار در جـواب گفت: پـدر شما, رسـول الله مرا امر كـرد تا آن را تهيه كنم(16).



تـوجه آن پاك بانو به نوع عطـر, فـرح بخشـي و روح نـوازي بـوي آن, ام سلمه را به تعجب وا داشت, چنـانكه روزي از وجـود عطـــــر از فاطمه(س) سـوال كرد, حضـرت جـواب مثبت داد, و به دنبال آن شيشه عطري آورد, مقـداري از آن را در كف دست ام سلمه ريخت. چـون بـوي خـوش آن به مشـام او رسيـد, آن را داراي چنان رايحه اي دانست كه هرگز مانند چنين عطري را نديده بـود. از ايـن رو, از بانوي خـود سـوال كـرد كه ايـن عطـر خـوشبـو را از كجـا تهيه كـرده ايـد؟ و فاطمه(س) فرمود:



هـو عنبر يسقط مـن اجنحه جبرئيل(17) ايـن عطر, مشكـي است كه از بال و پر جبرئيل فرو ريخته است.



استفاده از عطـر, نگاه در آب بـراي آراستگـي ظاهـري و شانه زدن, خوشبو بـودن با همسر و هنگام نماز, استفاده از رنگهاي روشـن در لباسها هماننـد سفيـد و يا رنگهاي نشاطآفريـن و فرح زا مثل سبز, شيـوه زندگـي رسـول الله(ص)(18) بـود كه فاطمه(س) نيـز آمـوختـه بـود و همـاره بـدان عمـل مـي كــرد.



از آنجا كه ايـن ويژگي در سراسـر زنـدگـي حضرت بـود در لحظه هاي واپسين زندگي آن بانـو نيز فرامـوش نشد. از ايـن رو پـس از وضـو گـرفتـن, رو به اسمـإ بنت عميـس كـرده فـرمـود:



(اي اسمإ! عطر مرا; همان عطري كه هميشه مي زنـم و پيراهني را كه هميشه در آن نمـاز مـي گذارم بيـاور ...))(19)





*



اي قصه بهشت ز كويت حكايتي كي عطرساي مجلس روحانيان شدي دانـي مـراد حـافط از ايـن درد و غصه چيست؟ از تـو كـرشمه اي و ز خسـرو عنـايتـي(20)

*



شرح جمال حور ز رويت روايتي گل را اگـر نه بـوي تـو كـردي رعايتـي از تـو كـرشمه اي و ز خسـرو عنـايتـي(20) از تـو كـرشمه اي و ز خسـرو عنـايتـي(20)



6 ـ سـاده زيستـي در زنـدگـي; آزادگـي از اسـارت دنيـا



سلمان فارسـي مي گـويد: روزي فاطمه(ع) را ديدم كه چادري ساده بر سر دارد كه دوازده جاي آن وصله شده بـود. مـن از شـدت شگفتـي و ناراحتـي گريستم و گفتـم: دختـران پادشاه ايران و قيصر روم بـر كرسيهاي طلايي مي نشينند و پارچه هايي حرير و زربفت به تـن مي كنند و دختر رسـول الله در چادر پشمـي, شمينه و كهنه, آن هـم با ايـن همه وصله!!(21). فـاطمه(س) رو به سلمـان كـرده فـرمود:



يا سلمـان! ان الله ذخـر لنا الثياب و الكـراسـي ليـوم آخـر اي سلمان! خداوند بزرگ, لباسهاي زينتـي و تختهاي طلايـي را براي ما در روز قيامت ذخيره كرده است.(22) سپـس خدمت پـدر رفت و شگفتـي سلمان را مطرح كرد و گفت:



((اي رسول خدا! سلمان از سادگي مـن تعجب نمود. سـوگند به خدايي كه تـو را مبعوث فـرمـود, مـدت پنج سال است فـرش خانه ما پـوست گـوسفندي است كه روزها بر روي آن شترمان علف مي خـورد و شبها بر روي آن مي خـوابيـم و بالـش ما چرمـي است كه از ليف خرما پر شده است.(23))) پيامبـر به سلمان فرمـود: اي سلمان! همانا دخترم در گـروه پيشگـامـان و سـابقين است.(24)



بدون شك بيان چنين صحنه هايي از زندگاني زهراي بتول(س) نه بديـن معناست كه بانـوان امروز جامعه ما براي پيروي كامل و تمام عيار از حضرت فاطمه(س) چادري با دوازده وصله بر سر كننـد و يا پـوست گـوسفنـدي را كه شتـري بـر آن علف مـي خـورد در اتاق خـواب خـود بيندازند و ... كه ايـن نوع برداشت, جمود فكري انسان و دوري از درك زمان و مكان را مي فهماند, بلكه تمامي ايـن روايات درسآمـوز به ما معيار و ملاك كلي فرا مي دهد و آن ساده زيستـي در هر زمان و برپايي زندگي با حفظ ارزشهاي انساني ـ گرچه با كمتريـن ابزار و لوازم رفاهي ـ است, كه ايـن خود نشان از وسعت روح, عظمت انديشه و شخصيتي بزرگ خواهد بود.



زندگاني هر يك از ما گاه داراي ((اصـول)) است همانند عزت نفـس, طهارت جسـم و جـان, بلنـدهمتـي, تلاش و كـوشـش و يا بـردبـاري و شكيبايي. و زمانـي از اصـول به دور بـوده, به جاي آن ((قيـود)) فـراوانـي دارد, مثل تكلفـات و عادات بـي دليل بـراي مهمـانيها, عروسيها, مسافرتها,زيـورآلات, آراستـن زندگي, آرايـش خـود و ... دخت رسـول الله(ص) اصـول زندگي را به طور دقيق و بدون سهل انگاري در نظر داشت اما بـا ساده زيستـي و دوري از تحمل زحمات بـي ارزش, خـود را از هـر گـونه قيـود و تكلفـي رهانيـده بـود; به القاب, عناويـن و ظواهر, اعتنايي نمي كرد, از فكر و خيال خستگيآور نسبت به چگـونگـي رفتار و يا گفتـار بـا ديگـران بـراي ايجاد ابهت و شخصيت بيزار بود.(25)



سبكبال, راحت و روان زندگـي مي كرد و در كنار آن با تمام تـوان, سربلندي و افتخار بندگي خداوند بزرگ و مهربان را مي نمـود. و چه عظمتـي بالاتر از اين شيـوه و ايـن انديشه؟! دلا راه تـو پرخاك و خسك بي گذرگاه تو بر اوج فلك بي گر از دستت برآيد پـوست از تـن برآور تا كه بارت كمترك بـي(26) فاطمه(س) دنيا را بد نمـي دانست بلكه كـوچك مـي دانست, از ايـن رو حب و شيفتگـي آن را نداشت و از ((فقـدان))ها و ((گـرفتـن))ها, ((شيـون))ها و ((شادي))ها, دچار تلاطـم اندوه و يا امواج غرور نمي شد. دنيا را به سان ((گذرگاه)) مـي نگريست كه اقامتگاه چندروزه اي براي او خـواهد بـود. هماننـد همسر مهربانـش, از نهاد جان آه برمـيآورد و نسبت به دوري راه و كمـي تـوشه بيمناك بـود.(27) با چنيـن نگـرشـي هيچ گاه از خانه ساده اش خسته نشـد و نسبت به مهريه اندكـش احساس پشيمانـي نكرد. جهيزيه مختصـر و گلين خـود را بـرتر از بهتـريـن لـوازم خانه ها مي ديد و يكايك ابزار زندگي, وسيله اي بيـش در نظرش جلوه نمي كرد. چه رسـد به آنكه عمـر و انـديشه خـود را بـدانها بسپـارد و يـا لحظه ها و ساعات بسيار خـويـش را به عنوان آينه هاي تجلي شخصيت و هويت در آنها بنگرد.



چنيـن بينش عرشي بود كه در شب عروسي, فاطمه(س) را به بخشش لباس خـود به بانـويي نيازمند وادار ساخت(28) و در پرتـو باوري ايـن گـونه, گلـوبنـد بابـركت حضـرت, گـرسنه اي را سيـر, بـرهنه اي را پـوشيده, فقيري را بي نياز و بنده اي را آزاد ساخت و سرانجام نزد او آمد تا بار ديگر ـ بدون دلبستگـي و رها از هر زنجير به دل و ديـده ـ در مسيـر انسـانيت به گشـودن مشكلها بپــردازد.(29) به راستي نمـونه ساده زيستـي و دوري از دلبستگيهاي پـوچ بـود, همان گـونه كه در زيـارتنـامه آن بـانـو مـي خـوانيـم:



يا حليفه الـورع و الزهد(30) اي همپيمان با پارسايي و زهد; كسي كه زر و زيـور دنيا هيچ گاه از تـو دلبـري نكرد و لذات و شهوات آن غبـاري بـر حـريـر پـاك و شفـاف روح تـو نيفشـاند.



روزي علـي(ع) فرمـود: ((فاطمه جان! آيا غذايـي هست كه بياوري؟)) پاسخ شنيد:



((سـوگنـد به آنكه حق تـو را بزرگ شمــرده, سه روز است كه غذاي كافي در منزل نداريـم و سهم خود از همان مقدار ناچيز را هـم به شما بخشيـدم و خـود, گرسنگـي را تحمل نمودم.)) علـي(ع) فرمـود:



((چـرا به مـن خبـر نـدادي؟)) و حضـرت جواب داد:



((رسول خدا مرا نهي كرد كه چيزي از تـو بخواهـم و به مـن سفارش نمود:



دخترم چيزي از پسرعمويت درخواست مكـن, اگر چيزي براي تـو آورد, بپذير و الا تـو درخـواست چيزي نـداشته باش.))(31) گـويـي چنيـن درخـواستهاي معمولي كه در زندگاني همگان عادي به نظر مي رسد, در انديشه فاطمه, نوعي دلبستگي و سرسپردگي محسـوب مي شد كه در كنار آن تحميل هزينه اي به همسر و گاه اندوه شـوهر به هنگام ناداري و فقـر را به دنبـال خـواهـد داشت و ايـن سبكبـالـي پـرواز را از فاطمه(س) مي ربـود, بديـن خاطر مي فرمـود: اني لا احب الدني.ا(32)



مـن دنياي (دنياپرستان) را ـ كه نـوعي تعلق و دلبستگي به ظواهر زيباي آن به چشـم مـي خـورد ـ دوست نـدارم. اي طائر قـدوسـي بـر ((تن)) متن و ((تـن ها)) داراي پس از ايـن منزل بر عرش نشينها با خاك سيه بـودي يك عمر در اين منزل با روح قـدس پري زيـن بعد به گلشنها 72 ـ ايثار و مهرورزي در زندگـي2 اصحاب, هماننـد پروانه اطراف آفتاب وجـود رسـول الله(ص) حضـور داشتند و هر يك با پرسـش خـود از بارش بركات معنوي آن حضرت استفاده مي كردند. ناگاه مردي ژنـده پـوش بـا چهره اي چـروكيـده و در انـدوه فـرو رفته خـــدمت پيامبر(ص) رسيد و از گرسنگـي خـود شكايت كرد. رسـول اكرم(ص) او را به سـراغ زنان خـود فـرستـاد. جـواب دادنـد غيـر از آب چيزي نداريم. پيامبر فرمود:



چه كسـي ايـن مـرد گـرسنه و فقيـر را امشب ميهمـان مـي كنـد؟



علـي(ع) گفت: مـن يـا رسـول الله. و كمـي بعد وارد منزل شـد, از فـاطمه(ع) پـرسيـد: آيـا غذايـي در منزل داريـم؟



زهرا(س) جـواب داد: ((ما عندنا الا قـوت الصبيه و لكنا نـوثر به ضيفنـا))(33) در خـانه مـا غذايـي نيست مگـر به انـدازه خـوراك دختربچه, اما آن را ايثار كرده ـ و گرسنگـي را تحمل مـي كنيـم و هميـن مقـدار غذا را هـم ـ به ميهمـان مـي بخشيـم.



صبح هنگام, ايـن آيه بر رسـول خـدا(ص) نازل شـد: ((يـوثرون علـي انفسهم و لـو كان بهم خصاصه(34))) كساني كه ... هر چند خـود به چيزي نيازمنـد باشنـد, ديگـران را بـر خـويـش مقـدم مـي دارنـد. خداوند بزرگ بر ايـن همه ايثار درود فرستاد و فاطمه و شوي عزيز او را به عنـوان ((ايثـارگـر)) در راه خـدا ستـايـش نمـود.



((بخل)), ((سخاوت)) و ((ايثار)), صفاتي است كه از لابه لاي حـوادث زندگـي و فراز و نشيب مشكلات ديگران بر شخصيت ما پديدار مي شـوند و چهره اي محبـوب و يـا منفـور از مـا نشـان مـي دهند.



گاهي دست نيازي به سـوي ما دراز مي شـود و برخي از ما از روي آز به نياز تـوجهي نمي كنيـم و بديـن گـونه ((بخل)) خـويـش را ظاهر مـي سازيـم. اما بعضـي بـا رويـي گشاده و قلبـي شاد, از انبـوده دارايـي مادي يا آبروي معنـوي خـود در جامعه, چهره هاي غمگيـن و انـدوهبار را شـادان سـاخته بـا ((سخـاوت)) خـود, شكـر نعمتهاي خـداونـدي را ايـن گـونه انجـام مـي دهند.



افزون بر اينان تعدادي نياز نيازمندان را با دارايي و تـوانايي خـويـش يكسان مـي بيننـد و با اجابت خـواسته آنان, خـود تهيـدست مي شـوند اما با نيتي ناب و مقدس, ديگري را بر خـود ترجيح داده, ضروريتريـن احتياج خـود را ((ايثار)) مـي كننـد, تا از سنگلاخهاي هواها و هـوسها سربلند بيرون آمـده, همانند دردانه هاي آفرينـش, فاطمه زهـرا و اميرمـومنان ـ عليهماالسلام ـ گشته, مسكيـن را كه ((فرستاده خداوند)) ناميده شده, خوشحال سازند. با هـم به مدينه باز مـي گرديـم تا بار ديگر خـود را پشت در خانه فاطمه(س) قـرار دهيم, صـداي نيازمندي را با گـوش جان بشنـويـم و پيـش از شنيدن جـواب حضـرت, خـود را بيازماييـم كـه اگـر مـا به جاي آن بانـو بوديم چه مي كرديم؟



عربـي تازه مسلمان رو به مردم مـدينه كرد و از آنان كمك خـواست, از فقـر, ناداري و فشـار مشكلات سخـن گفت و بـا دعاي خيـر بـراي مسلمـانـان نشسته در مسجـد, آرزوي بـرطـرف نمـودن نياز خـود را مـي نمـود. سلمان از جا برخاست تا نياز او را برطرف كند, اما هر جـا رفت بـا دستـي تهي و چهره اي شـرمسـار بـرگشت.



در حالـي كه نـوميدي در اعماق قلب او چنگ انداخته بـود, به طرف مسجد حركت مي كرد, نگاهـش به خانه فاطمه(س) افتاد. با خـود گفت:



((خانه اميد هميـن جاست.)) در را كوبيد و داستان عرب مستمند را شرح داد. فاطمه(س) فرمود:



((اي سلمان! سـوگند به آنكه محمد را به پيامبري برگزيد, سه روز است كه غذا نخورده ايم و فرزندانم حسـن و حسين(ع) از شدت گرسنگي بي قراري مي كنند و خسته و مانده به خواب رفته اند, اما مـن, نيكي و نيكـوكاري را كه در منزل مـرا كـوبيـده رد نمـي كنـم.)) آنگاه پيـراهـن خـود را به سلمـان داد تـا در مغازه شمعون يهودي گـرو گذاشته, مقـداري خـرمـا و جـو قـرض بگيرد.



سلمان فارسـي مـي گـويـد: پـس از دريافت جـو و خرما به طرف منزل فاطمه آمـدم و گفتـم اين فاطمه! مقـداري از ايـن غذاها را براي فـرزنـدان گـرسنه ات بـردار. پـاسخ داد: ((يـا سلمـان! هذا شيـي امضينـاه لله عزوجل لسنـا نـاخذ منه شيئا(35)))



اي سلمان! ايـن كار را فقط براي خداي بزرگ انجام داديـم و هرگز چيزي از آن برنخـواهيـم داشت. عظمت ايـن صفت در فضايل اخلاقي آن گـونه است كه حايثار ((زينت زهـد))(36) و ((برتر از ايمان))(37) دانسته شـده و نـام زيبـاي ((فضيلت)) يـافته است;(38) صفتـي كه خـداونـد متعال, بهشتـي مخصـوص براي صاحبان آن آفريده است.(39) افزون بر ايثار, مهرورزي فاطمه(س) در زندگـي, كتابـي بزرگ براي درسآموزي هميشه ما خـواهد بـود. ايـن ويژگي از دوران خردسالي و طفوليت و حتي پيـش از آن با او همراه بود, زماني كه خديجه تنها بـود و زنـان مكه به خـاطـر ازدواج او بـا محمـد, وي را رانـده بـودنـد, يگانه مهربان و مـونـس مادر, زهـرا بـود و هنگامـي كه سختيها و بلاها اطـراف رسـول خـدا(ص) را محاصـره كـرده بـودنـد, پشتيبان شيفته اي كه لحظه اي از حمايت خـود دست نمـي كشيـد, فاطمه بـود. وقتي پيامبر بر زهرا وارد مي شد, آن بانو تمام قد مي ايستاد و مشتاقانه به استقبال پدر مي شتافت. بـوسه بر دست او مي زد, عبا از دوشـش برمي گرفت, كفشهاي وي را كناري مي گذارد و آنگاه پدر را در جاي خود مي نشاند و خـود پيـش روي او مودب مي نشست. هرگاه پدر او را مـي خـوانـد, نـدايـش را بـا ((لبيك)) ((لبيك)) پـــــاسخ مـي داد(40). عشق و علاقه فـاطمه به پـدر در بيان واژه ها و كلمات او به خـوبي نمايان بـود, به گونه اي كه هميشه رسول الله را ((يا ابه)) (پدرجان) مي خـواند(41) و در راه رضاي پدر و پيشبرد اهداف آييـن آسمانـي او, از غذا, لباس, برده, گردن بند و حتـي دستبنـد بچه هايـش(42) به راحتـي مـي گذشت و آنها را ايثار مـي نمـود(43).





*



اي روي ماه منظر تو نوبهار حسن دايـم به لطف طبع فلك از ميـان جـان خرم شد از ملاحت تو عهد دلبري فـرخ شـد از لطـافت تـو روزگـار حسن(44)

*



خـال و خط تـو مـركز لطف و مـدار حسن مـي پـرورد به نـاز تـو را در كنـار حسن فـرخ شـد از لطـافت تـو روزگـار حسن(44) فـرخ شـد از لطـافت تـو روزگـار حسن(44)



از آغازيـن لحظه زندگي مشترك خـود با علي(ع) لحظه اي از ايثار و مهرورزي نسبت به همسر خـود غافل نبـود, علـي را بهتـريـن همسـر مـي دانست(45), از دخـالت ديگـر كـارهـاي منزل در رسيـدگـــي به خواسته هاي شوهر و وظايف همسري جلوگيري مي كرد و در ايـن مسير از فـدا كـردن مال و حتـي جـان خـود در راه(46) ارزشهاي والاي ولايت كوتاهي نمي كرد. ارادت و محبت فاطمه(س) به شوهر عزيزش چنان بـود كه هرگز علي را عصباني نكرد(47) و هيچ گاه برخلاف خـواسته هاي او گامي برنداشت(48).



هماره مايه انـس و آرامش همسرش بود, به گونه اي كه شوي مظلومـش, با نگاه فاطمه, تمامي رنجهاي خـود را از ياد مي برد(49) تا آنجا كه اگر به خانه ميآمد و زهرا را نمـي يافت, غم بر سينه اش سنگيني مـي كـرد و بـر او بسيـار سخت مي گذشت(50).



علي(ع) خـود مي گويد: زهرا تسلاي مـن بـود(51). از ايـن رو تا خبر شهادت او را شنيد از پا افتاد و تا آبـي به صـورتـش نزدنـد, به هوش نيامد(52).



زهـرا سعادت واقعي را در محبت به علـي(ع) مـي دانست و پــــس از ماجراي سقيفه, مردم را به ياد روز غدير و حديث منزلت مـي انداخت و هماره لب به فضايل امام خـود, گشوده داشت(53) تا براي لحظه اي چراغ هدايت از مسير سعادت افراد دور نمانـد. گاه كه فشار مصايب بـر سينه اش سنگينـي مـي كـرد و رنجها و دردهاي علـي(ع) را نظاره مي نمـود, مي گريست و چـون علـي(ع) علت گريه همسرش را مـي پرسيـد, جواب مي داد: براي مصايب و سختيهايي كه بعد از مـن به تـو مي رسد گريه مي كنم(54).



از آن رو كه دريـاي دل فـاطمه, هميشه پـر از امـواج مهر و محبت همسر و فرزندان بـود, او را ((حانيه))(55) ناميده اند زيرا نسبت به همسر و فرزنـدانـش بسيار مهربان بـود. سخـن خـود را در ايـن مـوضـوع بـا گفتـار گـرانسنگ رهبـر عزيز انقلاب, حضــرت آيت الله خامنه اي زينت مـي بخشيـم كه خطاب به همه فـرمـودنـد: ((ما بايـد احساس محبت به فاطمه زهـرا(س) را در زنـدگـي خـود پياده كنيـم, زيرا بدون پيوند عملي به اصل آن, محبت, مورد سـوال قرار خـواهد گرفت; در پـي محبت بايد اطاعت و متابعت باشد ... ما محبت به آن حضـرت را بـايـد در عمل خـود نشان دهيـم. آيا به راستـي ما نيز همانند فاطمه زهرا(ع) حاضريـم براي سير كردن گرسنگان, قرص ناني را از گلـوي خـود و فـرزنـدان بزنيم))(56).



8 ـ اخلاص و شكيبـايـي; بيـداري و پـايـداري در زنـدگي





*



اي خدا جاري شدم من سوي تو اي خدا نثر نمازم مال توست شسته ام من جامه ام را از ريا زير زمزم روي طشت اشعيا(57)

*



اي خدا گل كرده ام از بوي تو شعر پرسوز و گدازم مال توست زير زمزم روي طشت اشعيا(57) زير زمزم روي طشت اشعيا(57)



شخصـي گـويـد از حسيـن بـن روح ـ يكـي از نايبان حضرت مهدي(ع) ـ پـرسيـدم: رسـول خـدا(ص) چنـد دختـر داشت؟ او گفت چهار دختــر. پـرسيـدم: كـدام يك از همه بـافضيلت تـرنـد؟ جـواب داد: فـاطمه. پـرسيـدم: با اينكه او از همه فرزنـدانـش كـوچكتر بـود و كمتـر مصاحبت رسـول الله را درك كرده بـود, چـرا بافضيلت تـر از ديگران است؟



حسين بـن روح در جواب گفت: به خاطر دو ويژگي كه خداوند به فاطمه داده بود, يكي اينكه فاطمه وارث رسول خدا(ص) بـود و ديگري آنكه نسل رسـول خدا(ص) از ذريه او است و خـداونـد سبحان اينها را به او ارزانـي نداشت مگر به خاطر اخلاص در نيت(58) زهراي مرضيه(س).



فـاطمه(س) از زلال يقيـن بهره اي بيكـران داشت, از ايــــــــن رو نادره بانـويي بـود كه با دو بال اخلاص و شكيبايي به اوج ارزشهاي الهي دست يافته بـود. آنچه براي ديگران مـي فرمـود, خـود بدانها عمل مي كرد و تمامي حركات و رفتار ظاهري وي با باطـن او هماهنگي داشت.



((يقين)) و ((نيت پاك)),زمينه ساز برتـريـن فضيلتها بـراي فاطمه شده بود, به گونه اي كه از تعريف و ستايـش افراد بيزار بود و از قيد و بندهاي ظاهري زندگـي به طـور كامل دوري مـي كرد. كلمه ((لا اله الا الله)) را از ژرفـاي وجـود بـاور داشت و بـا وجـــــودي خيرآفريـن و انگيزه اي خدايي, چشمه هاي حكمت از قلب او بر زبانـش جاري مي شد و نكته هايي روح بخـش و زندگي ساز بيان مي نمـود(59). از سخنـان گـرانسنگ فـاطمه(س) در بـاره اخلاص اين گفته است كه:



مـن اصعد الـي الله خـالص عبـادته اهبط الله عز و جل اليه افضل مصلحته.(60) كسي كه عبادت خالصانه خـود را به سـوي خدا فرستاد, پروردگار بزرگ برتريـن مصلحت او را به سـوي وي خـواهـد فرستاد.



بـر اساس چنيـن بـاوري, وقتـي رسـول الله(ص) به او گفت: دختـرم! هم اكنون جبرئيل نزد مـن است و از جانب خدا پيام آورده كه هر چه بخواهي, خواسته ات بـرآورده مي شـود, حال بگـو كه چه مـي خـواهـي؟



فاطمه با يك آسمان اخلاص فـرمـود: ((لا حاجه لـي غيـر النظر الـي وجهه الكـريـم))(61) پـدر! مـرا بجز نظاره جمـال كـريـم او هيچ خواسته اي نيست.



پيشتـر دانستيـم كه حضرت در اوج فقر و تهيـدستـي و در حالـي كه پيراهـن خـود را نزد يك يهودي گرو گذارده تا نان و خرمايي براي سائلـي تهيه كند, چـون سلمان اصرار مـي كند كه مقـداري از نان و خـرما را بـراي خـود و فرزنـدان گـرسنه اش بـردارد مـي فـرمايـد: ((سلمان! اين كار را فقط بـراي خـدا انجام دادم, از ايـن رو هيچ از آن برنخواهم داشت))(62).





*



دلـي كه غيب نمـاي است و جام جم دارد به خط و خـال گـدايـان مده خزينه دل به دست شـاه وشـي ده كه محترم دارد(63)

*



ز خـاتمـي كه دمـي گـم شود چه غم دارد به دست شـاه وشـي ده كه محترم دارد(63) به دست شـاه وشـي ده كه محترم دارد(63)



آنگاه كه صحيفه صبـوري و برگه بـردباري زهـراي مـرضيه(س) را از دايره المعارف زندگاني او مي نگريم, آموزه هايي كيمياگون مي يابيـم كه براي هميشه زندگيمان نسخه اي آرام بخـش و روح پرور خواهد بـود; شيوه هميشه فاطمه آن بـود كه سختيهاي زندگي خود را با همسايگان و دوستان مطرح نمي كرد و هماره با شكيبايي چشمگيري دل به امـواج محبت شـوي دلبنـد خـود, علـي(ع) مـي سپرد تا آرام و قراري بيشتر يابـد. اما گاه كه پدر را زيارت مـي كرد كه براي ديدار دخترش به او سر زده است, لب به سخـن مي گشود تا نسيـم سخنان پدر را روانه صحـن وجود خود كند و سبكبال تر گرد. روزي كه پدر را ملاقات نمود, عرض كرد:



((سلام بر تـو اي رسول خدا! سـوگند به خـدا در خانه علـي(ع) پنج روز است كه صبح كـردم بـدون غذا و هـرگز غذايـي در دهـــــــان نگذاشته ايـم. نه گـوسفنـدي داريـم و نه شتـري, نه غذايــي و نه آبي))(64).



و پيامبر(ص) به او فرمـود: ((دخترم صبـر كـن و تحمل داشته باش, زيرا مـوسـي بـن عمران ده سال با همسرش زندگي كرد و فرشـي جز يك قطعه عبـاي قطـرانـي نـداشتنـد))(65).



هنگامـي ديگر چـون پيامبـر(ص) نگرانـي دخت دلبنـد خـود را ديـد پرسيد:



فاطمه جان! در چه حالي به سر مي بري؟ و چرا نگراني؟ و ايـن بانوي صبـور عرض كـرد: حـالنا كما تـري, فـي كسـإ نصفه تحتنا و نصفه فـوقنا(66) ... قله الطعم و كثره الهم و شـده السقـم(67). حال و وضع ما يا رسـول الله هميـن است كه مـي نگريد, با عبايـي زنـدگـي مي كنيم كه نصف آن فـرش زير ماست و بـر روي آن مـي نشينيـم و نصف ديگر روانداز ماست ... فشار گرسنگـي, كمـي طعام و غذا, فراواني اندوه و شـدت بيماري و گرفتاري. در يكـي از روزهاي گرم مـدينه, علـي(ع) وارد منزل شـد و از فـاطمه(س) پـرسيـد:



غذايـي در خـانه هست تـا بـا آن رفع گـرسنگـي نمـايم؟



همسـر بـردبارش با دنيايي از تحمل و شكيبايـي فـرمـود: در خانه چيزي نداريـم و مـن دو روز است كه با بهانه هاي مختلف فرزندانـم حسـن و حسيـن را به گـونه اي سـرگـرم مـي كنـم تا بـي تـابـي زياد نكننـد.(68) آري; فاطمه زهـرا(س) آينه تمام نماي صبر و بـردباري در زندگي مشترك خـود بـود و در حالي كه به ضروريتريـن احتياجات خود و فرزندان خويش نيازمند بود با چنيـن شيوه اي(69) تحمل نمود تـا نخست رسـالت سنگيـن خـود را نسبت به استحكـام بنيان ديـن و ارزشهاي الهي به انجام رسانـده و سپـس گـوش به فـرمان ولايت, با تمام تـوان در پـويايـي و بالندگـي حكـومت اسلامـي سهيـم باشـد.



... و امروز ماييـم و ايـن الگـوي گرانقدر كه نمونه اي تمام عيار براي زندگاني امروز و فرداي ما خـواهد بـود, بانـويي بي همتا كه ما را به سـاده زيستـي, ايثـار و مهرورزي و اخلاص و شكيبـايـي در زندگي فرا مي خـواند. تا ما در ايـن عرصه سرنوشت ساز چگـونه ظاهر شويم؟! حسن ختام اين بخش از سخـن خود را با گفتار گرانبهاي رهبر معظم انقلاب, حضـرت آيت الله خامنه اي, زينت مـي بخشيـم كه فرمـود: ((خـداوند با تـوجه به معرفت, خلـوص, صبر و فداكاري حضرت فاطمه زهرا(ع) آن حضرت را مركز فيوضات خود قرار داده است. ما كه خـود را محب آن بانـوي بزرگ اسلام مـي دانيـم بايـد در اطاعت, عبادت و جهاد رهـرو آن حضـرت بـاشيـم.))

1ـ امام صـادق(ع); بحـارالانـوار مـرحـوم علامه مجلسـي(ره), ج76, ص141. 2ـ امام علـي(ع); وسـايل الشيعه, شيخ حـر عاملـي(ره), ج1, ص176 و 278.



3ـ رسـول اكـرم(ص); نهج الفصـاحه, ص72, ش237.



4ـ امام علي(ع); بحارالانوار, ج79, ص;298 تفسير المعيـن, ص153 و 154.



5ـ حضرت محمد(ص); همان, ص307.



6ـ نهج الفصاحه, ص72, ش378.



7ـ وسـائل الشيعه, ج1, ص;435 تفسيـر المعين, ص153 و 154.



8ـ روضه المتقين, ج8, ص367.



9ـ كتـاب مـن لايحضـره الفقيه, شيخ طـوسي, ج3, ص440.



10ـ كافـي, مرحـوم كلينـي, ج5, ص;567 وسائل الشيعه, ج14, ص183.



11ـ وسائل الشيعه, ج14, ص118.



12ـ امـام بـاقـر(ع); وسائل الشيعه, ج7, ص135.



13ـ كافـي, ج5, ص;496 وسـائل الشيعه, ج3, ص;14 صحيح بخـاري, ج7, ص4 و 5 و ;40 صحيح مسلم, ج4, ص129.



14ـ سـوره مـدثر, آيه ;4 نك: مسإله حجاب, استاد شهيـد آيت الله مطهري, ص24 تا 24.



15ـ رك: كشف الغمه, ج2, ص;62 بحارالانـوار, ج43, ص91 و 95, 114 و ;133 عوالم, ج11, ص585.



16ـ كتاب عوالم, ج11, ص585.



17ـ بحـارالانوار, ج43, ص95 و 114.



18ـ سنـن النبـي(ص), تإليف علامه طباطبايي, ص42, 91, 101, 110, 120, 121, 124 و 125.



19ـ نهج الحيـاه, محمـد دشتـي, ص169.



20ـ حـافظ,; بـرگزيـده اي از غزل 430.



21ـ بحارالانوار, ج43, ص188.



22ـ نهج الحياه, ص162.



23ـ بحـارالانـوار, ج43, ص;188 كتـاب عوالــم, ج11, ص264 و ;587 رياحين الشريعه, ج1, ص148.



24ـ بهجه قلب المصطفـي, تـرجمه دكتـر افتخارزاده, ص395.



25ـ حكمتها و انـدرزها, استاد شهيـد آيت الله شهيـد مطهري, ص102 تـا 104 (بـا انـدكـي تغييـر و تلخيص).



26ـ باباطاهر عريان.



27ـ رك. نهج البلاغه, حكمت 77.



28ـ نك: نزهه المجـالس, ص;576 اهل البيت(ع), ص138.



29ـ بحارالانوار, ج43, ص172.



30ـ مفـاتيح الجنـان, زيـارتنـامه دخت آفتـاب, فـاطمه زهـرا(ع).



31ـ بحارالانوار, ج14, ص197.



32ـ چشمه در بستر, آقايي, ص195.



33ـ بحـارالانـوار, ج36, ص;59 تفسيـرالبـرهـان, ج4, ص;317 وسائل الشيعه, ج6, ص323.



34ـ سـوره حشـر, آيه ;9 نك: تفسيـرالبـرهـــان, ج4, ص;319 اطيب البيـان, ج12, ص;473 صـافي, ج5, ص156.



35ـ بحارالانوار, ج43, ص72 و 73.



36ـ همان, ج77, ص131.



37ـ غررالحكم.



38ـ همان.



39ـ تفسيـر نـورالثقليـن, ج5, ص286.



40ـ بحارالانوار, ج43, ص93.



41ـ سفينه البحـار, ج1, ص;231 مستـدرك الـوسـائل, ج12, ص81.



42ـ بحارالانوار, ج43, ص86.



43ـ چشمه در بستـر, ص211 (بـا استفـاده شـايان از ايـن كتـاب).



44ـ ديـوان حـافظ, غزل 386 (بـرگزيـده).



45ـ بحارالانوار, ج43, ص133.



46ـ همان, ج14, ص197.



47ـ همان, ج43, ص134.



48ـ همان, ص47.



49ـ همان, ص134.



50ـ همان.



51ـ همان, ص187.



52ـ همان, ص214.



53ـ بحـارالانوار, ج93, ص;83 ج43, ص;118 ج41, ص254.



54ـ همان, ج43, ص218.



55ـ همان, ص16 و 17.



56ـ سخنـرانـي مقام والاي ولايت در تـاريخ 17 / 10 / 69 و 5 / 10 / 1370.



57ـ كفشهاي مكـاشفه, احمـد عزيزي, ص339 و 340 (بـا گزينش).



58ـ بحارالانوار, ج43, ص37.



59ـ تفسيـرالمعيـن, ص21 و ;457 بحـارالانوار, ج72, ص;304 تحف العقـول, ص;22 نهج البلاغه, نامه 26.



60ـ عوالـم, ج11, ص;623 تنبيه الخـواطر, ج2, ص;108 بحارالانـوار, ج71, ص184 و ج70, ص249.



61ـ چشمه در بستـر, ص202 به نقل از رياحيـن الشـريعه, ج1, ص105.



62ـ بحارالانوار, ج43, ص73.



63ـ ديـوان حـافظ, غزل 114 (بـرگزيـده).



64ـ احقاق الحق, ج17, ص23.



65ـ ينـابيع المـوده, ص;197 كتـاب عوالـم, ج11, ص365.



66ـ نهج الحياه, ص299.



67ـ بحارالانوار, ج38, ص19.



68ـ منـاقب ابـن شهر آشـوب, ص;74 بحـارالانوار, ج41, ص257.



69ـ نك: تفسير فرات كوفي, ص199.



70ـ سخنان گـرانبـار مقام والاي ولايت, حضـرت آيت الله خامنه اي در 5 / 10 / 1370.